زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
مبر ز خـانۀ حـیـدر صدای گـرمت را علی بگـو شـنـوم آن نـوای گـرمت را ز چشم من مبری خندههای گرمت را بخوان دوباره نماز و دعای گرمت را قـیام نیـمه شـبانت عجب تـماشائیست در آسمان زِ قنوت تو شور و غوغائیست بـتـاب در دل شبهـای تـار مـن زهـرا بـمـان برای هـمیـشه کـنـار من زهـرا بـبـیـن به حـال دل بیـقـرار من زهـرا انیـس بیکسیام غـمگـسـار من زهـرا برای طاعت حق هم تو یار من بودی* در اوج غصه و غم هم کنار من بودی از آن زمان که دو دستت ز کار افتاده تــمــام خــانــۀ مـن از مــدار افـــتـاده حـسـن ز داغ رخـت بـیـقــرار افـتـاده غـریب و خـسـته کـنـار تو زار افـتاده مگو که میروم و میسپارمت به خدا که تا به روز ابد دوست دارمت به خدا مرا دوباره صدا کن اباالحـسن! زهرا سخن ز درد جدایی مزن به من زهرا مگـو که دخـتـر تو آورد کـفـن زهـرا به پیـش چشم غـریبم نفـس نزن زهرا تن تـکـیـده ز درد و غـم تـو آبـم کـرد نـماز خـواندن نـیـمه شبت کـبـابم کرد به خسـتگی وجـود مطـهـرت سـوگـند به بغض چشم پُر از اشک دخترت سوگند به محسن آن گل نشکفته پرپرت سوگند به زخم گوشۀ ابروی اطهـرت سوگند که خـاطرات تو از خاطر عـلـی نرود تـوسّـلات تو از خـاطــر عــلـی نـرود |